دکتر موسی نجفی - موسی حقانی ملاحظه می شود که فرد قبل از ورود به تشکیلات فراماسونری می آموزد که نسبت به مذهب بی اعتنا باشد. دردرجه اول فراماسونری که موسوم به درجه «شاگردی» است، نیز ضمن تأکید بر آزادی مذهب، مفهومی اومانیستی از تعالیم فراماسونری به فرد ارائه می شود. در ریتوئل (آیین) این درجه، استاد لژ از ناظر اول لژ می پرسد: «برادر ناظر اول چرا ما خود را بنّای آزاد می نامیم؟» ناظر اول: «زیرا که چون آزادگان در ساختن بنای عظیم کار می کنیم. » استاد لژ: «چه نوع بنایی؟» ناظر اول: «نیاکان ما آن را معبد سلیمان می نامیدند و منظورشان معبد انسانیت بوده است. » استادلژ: «برادر ناظر دوم چه سنگی در این بنا به کار می بریم؟» ناظر دوم: «سنگ بنای ما انسان است. » استاد لژ: «چه ملاطی لازم است تا این سنگها بنای معبد را به هم متصل سازد؟» ناظر دوم: «ملاط بنای معبد تابناک انسانی و برادری همگانی است. » این گفت و گوی ماسونی حاکی از آن است که بنای فراماسونری بر شالوده اومانیسم پی ریزی می شود که در آن جایی برای مذهب وجود ندارد. البته در درجه اول فراماسونری، غیر از این موارد، در قسمتهای دیگر نیز تأکید زیادی بر مسئله اومانیسم می شود. از جمله آنها این سخنان است که استاد لژ خطاب به اعضا ایراد می کند: «مساعی جمعیت ما وقف راه انسانیت است. وظیفه ما این است که با تمام صفات عالیه انسانی را در خود نیرومند سازیم. » در طی درجات اول و دوم، ضمن تأکید بر مفهوم انسانیت، به فرد تأکید می شود که می بایستی خود را از قید و بند عقاید خرافی رها سازد. پس از گرفتن التزام از داوطلب وی را وارد حلقه برادری نموده، خطاب به وی اظهار می دارند: «این حلقه برادری که ملاحظه می کردید زنجیر بزرگ برادری جهانی را تشکیل می دهد و مردانی را از هر ملت و کشور و مذهب در هر مقام به هم متصل می سازد. . . به هر نقطه جهان بروید نام برادری به گوش شما خواهد رسید و همه جا دست برادری مهیای پذیرفتن و معاضدت شما خواهد بود. » در سیر درجه سوم نیز مجدداً درگفت و گوی استاد لژ و ناظر لژ این سؤال مطرح می شود که چرا ما خود را بنّای آزاد می نامیم؟ و ناظر لژ در جواب پاسخ می گوید: «برای آنکه خود را از قید افکار و عقاید باطل رها کرده ایم و بنای بزرگ بشریت را بر پا می سازیم. » این پاسخ با آنچه در درجه اول در پاسخ به این سؤال ارائه شده تفاوت می کند. بعداز طی دو درجه، یک ماسون می بایست بر عقاید باطل - از نظر فراماسونری - غلبه کرده باشد. در این حد (یعنی درجات اولیه) مسائل «محدود به نفی ادیان می شود، بدون نفی خداوند.
این جریان که معروف به دئیسم می باشد عبارت است از ادعای اعتقاد به خداوند بدون اعتقاد به ادیان و رسالت پیامبران». ریشه این اندیشه به دوره روشنگری و افرادی نظیر ولتر و روسو می رسد. الهیات طبیعی (natural theology) که ولتر مطرح کرد، نظریه ای بود در مقابل الهیات کلیسای مسیحی برای زمینی کردن بینش انسان. بر اساس این اندیشه انسان می تواند در باب وجود خداوند و عالم زندگی خود، بدون کمک وحی و با تکیه بر عقل بیندیشد و زندگی کند. رنه دکارت نیز معتقد بود که عقل متعارف بشری بی هیچ نیازی به هدایت و وحی الهی، انسان را به سوی سعادت رهنمون خواهد شد. بیکن هم با مادی توصیف کردن مفهوم پیشرفت در زندگی انسان و اینکه عقل بشری برای رسیدن به این پیشرفت کفایت می کند، بی نیازی بشر را از وحی الهی مطرح می کند. امانوئل کانت که فراماسونها بیشترین تأثیر را از وی پذیرفته اند اعلام می کند: «هر کس باید همواره در به کار بستن خرد خویش به گونه ای عمومی آزاد باشد وتنها این شیوه است که می تواند روشنگری را در میان انسانها به پیش ببرد. . . آنچه از بنیاد ممنوع است همانا توافق بر سر یک اساسنامه دینی پایدار است که هیچ کس نتواند آشکارا در آن تردیدی راه دهد. . . » به پیروی از این گفتار کانت است که نشریه معمارسنان ادعا می کند: «بزرگترین، با ارزشترین و مهمترین پند قابل توجهی که از طرف ماسونی به عالم بشریت تقدیم گردیده این است که هیچ فلسفه ای، دکترینی، تزی به عنوان آخرین و کاملترین و قطعیترین فکر نباید مورد قبول واقع شود. با این گفتار دقیقاً به اصالت مذاهب حمله شده و عقل بشر ملاک همه چیز قرار می گیرد.
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » سماهه ( سه شنبه 87/11/29 :: ساعت 8:36 صبح )