باغبانی خسته وفرتوت ، گرد پیری بر چهره اش نشسته با نگاهی بی فروغ چشم برگلها دوخته ، گلهای زندگی" گلهای باغچه باغبان پیر از روزنه ای تاریک و بی فروغ نظاره گر گلهای نشکفته است.
دستهای پینه بسته و پشت خمیده اش حکایت از رنجی گران دارد .
نگاهی پر درد ورنجی بر تن مانده جان رنجورش را آزرده ، خستگی نچیدن میوه های زندگی ، باغبان مهربان گلپرور غنچه های نشکفته دارد بسیار ، غنچه های باغ او با نگاهی پر نیاز بر رحمت آن بی نیاز گلبرگ های بی گل را بسوی آسمان بردند فراز که باران رحمتی آید سوی باغ ،
باغبان پیر با آخرین رمق با اشک هایی مهربان می کند گلها را سیراب
و باغ میماند بی او